هپاتیت نوزادی7
فردا صبح لحظه شماری می کردم زودتر دکترش بیاد شاید اجازه بده شیرش بدم هر لحظه برای من مث یک ساعت می گذشت دکترش ساعت 8 اومد ولی تا وقتی به نوبت به بچه من رسید ساعت 11 شده بود. اما بینش رفتم و ازش خواستم اجازه بده شیرش بدم اونم وقتی گریه بچه رو دید گفت بهتره شیر گالاگتومی بهش بدید فعلا شیرش نده سریع به بابای خبر دادم که بره و از داروخانه تهیه کنه ولی متاسفانه داروخانه ها نداشتن این شیر رو از دکترش پرسیدم کجا داره اونم داروخانه 22 بهمن رو معرفی کرد. بابایی سریع خودشو رسوند اونام گفته بودن ندارن از همه جا مونده بودیم به یکی از دانشجوها که می شناختم و تو بیمارستان کار میکرد زنگ زدم و ازش خواهش کردم برام گیر بیاره در این حین عمه الهام تو اینت...
نویسنده :
فیروزه
14:02