داستانک های نی نی 4
وقتی به هوش اومدم دکترم رو دیدم که کمی دورتر نشسته بود و یک سری کاغذ جلوش بود که رو بعضیاش چیزی می نوشت بعد یک نگاهی به من کرد و باخنده بلند شد اومد پیشم رو به من گفت یک پسر نازو خوشکل خدا بهتون داده اسمشو چی میخواید بزارید؟ گفتم کیان لبخندی زد و گفت چه اسم قشنگی بعد پرسید درد که نداری گفتم کمی گفت برات پمپ درد نصب کردن الان کم میشه بعد دیگه یادم نیست تا موقعی که دوتا پرستار اومدنو منو منتقل کردن به بخش.جلوی در آسانسو شوشوجان با خواهرش منتظر بودن،توی اتاق دو نفر زائوی دیگه هم بودن که یکیشون دختر داشت اون یکی پسر. بعد از نیم ساعت نی نی رو آوردن .....
نویسنده :
فیروزه
16:42